هیچ مقاله ای در این دسته بندی وجود ندارد.
فیلمنامهنویسی، در واقع هنر تبدیل ایدههای ذهنی نویسنده به تصاویری متحرک و داستانی است. برای خلق یک فیلمنامه موفق، درک اصول بنیادین آن ضروری است. این اصول، چارچوبی را برای نویسنده فراهم میکنند تا بتواند داستانی بههمپیوسته، جذاب و تأثیرگذار همراه با ساختاری صحیح خلق کند. در نگارش فیلمنامه این نکته حائز اهمیت است که این نوشته علاوه بر داشتن داستان قوی باید برای عوامل تولید یک فیلم نیز قابلدرک و اجرا باشد؛ چراکه فیلمنامه یک دستورالعمل برای ساخت یک فیلم است. هر فیلمنامه شامل پنج اصل اساسی ساختار داستانی، شخصیتپردازی، دیالوگنویسی، توصیف صحنه و قالببندی است.
اولین اصل از اصول فیلمنامه نویسی، رعایت ساختار داستانی صحیح در آن است. در واقع نگارش یک فیلمنامه یک فرایند طولانی و پیچیده است که برای بیان صحیح داستان نیازمند ارتباط قوی و صحیح اجزای کلیدی داخل فیلمنامه است. همانطور که میدانید هر داستانی در جایی شروع میشود و پس از مدتی نیز خاتمه میابد. اما دراینبین اتفاقاتی رقم میخورد که سبب فراز و نشیب ماجرای داستانی میشود. مسئله اساسی در نگارش فیلمنامه این است که بدانیم از کجا شروع کنیم و کجا تمام کنیم و در این میان چه اتفاقاتی را رقم بزنیم؟
پاسخ این است که اگرچه هر روایت متفاوت از روایت دیگر است. اما اکثر فیلمنامهنویسان از ساختار سهپردهای یا کلاسیک پیروی میکنند که یک روش برای روایت داستان است که باعث میشود مخاطب حس خوبی پیدا کند. این ساختار، فیلمنامه را به سه قسمت مجزای معرفی، بحران و گرهگشایی تقسیم میکند. این ساختار، ساختاری پذیرفته شده در سینما است که دارای یک پرده اول، یک پرده دوم تقریباً دوبرابر حجم پرده اول و یک پرده سوم تقریباً مساوی و یا کمی کمتر از پرده اول است. نکته حائز اهمیت در ساختار سهپردهای این است که یک تناقض یا تغییر باید در ابتدا و انتهای روایت وجود داشته باشد. پرده اول در واقع معرفی شخصیتها است. در حین این آشنایی با اشخاص درون فیلم، اتفاقی رقم میخورد که سبب ورود اشخاص به یک ماجرا میشود. ماجراجویی در پرده دوم رخ میدهد که سراسر این پرده را دچار کشمکش و تعلیق میکند. پرده سوم در واقع گرهگشایی است جایی که تمام خطوط داستانی به شیوهای رضایتبخش حل میشوند و گرههای ماجرا از هم باز میشوند.
از دیگر ساختارهای فیلمنامه میتوان به ساختار مدور، منقطع، مارپیچ، دووجهی یا چندوجهی و شکسته نیز اشاره کرد که در مقالات مربوط به این دستهبندی به معرفی هرکدام از آنها پرداختهایم.
دومین اصل از صول و مبانی فیلمنامه نویسی، شخصیتپردازی صحیح در متن فیلمنامه است. ماجرای اشخاص داخل داستان، پیشازاین که در صفحهنمایش دیده شوند، شروع شده است؛ بنابراین یک فیلمنامهنویس باید پیش از نوشتن فیلمنامه و در طول زمان طوفان فکری، گذشته، رفتار و افکار و شخصیتهای داستان را بهخوبی بشناسد تا بتواند شخصیتهای مناسبی طراحی کند
شخصیت دارای دو وجه ظاهر و باطن است. وجه ظاهر شامل اعمال و رفتاری است که فرد بهصورت متداول انجام میدهد. این اعمال عبارتاند از لهجه و نوع گویش، سبک پوشش و آراستگی و موقعیتهای شغلی و اجتماعی فرد و در یککلام ویژگیهای بیرونی فرد. اما در وجه باطن همانطور که مشخص است به ویژگیهای درونی و اخلاقی فرد پرداخته میشود.
برای ارتباط مخاطب باشخصیت حاضر در فیلمنامه، فیلمنامهنویس میتواند علاوه بر این که برای هر شخصیت دو وجه درونی و بیرونی در نظر بگیرد، پیچیدگی مربوط به شخصیت را زیاد کند، قوس شخصیت را ترسیم کرده و از افراد واقعی الگوبرداری کند. تکنیکهای شخصیتپردازی شامل دیالوگهای بین اشخاص، کنشها و رفتار و اعمال آنها، ظاهر، پیشینه و انگیزهها و اهداف شخصیتها است.
دیالوگنویسی، قلب تپندة هر فیلمنامه است که به سومین اصل از اصول فیلمنامه نویسی گفته می شود. دیالوگها نهتنها به شخصیتها جان میبخشند و روایت را پیش میبرند، بلکه به مخاطب اجازه میدهند تا در دل داستان فروبرود و با شخصیتها همذاتپنداری کند. یک دیالوگ خوب، طبیعی، باورپذیر و مرتبط باشخصیت و موقعیت است. دیالوگها باید بتوانند احساسات را منتقل کنند، اطلاعات جدید ارائه دهند و تعارض ایجاد کنند. با دیالوگنویسی خوب، میتوان به شخصیتها عمق بخشید، داستان را جذابتر کرد و مخاطب را تا پایان همراه خود برد.
توصیف صحنه در فیلمنامه، پنجرهای رو به دنیای داستان و چهارمین اصل از اصول فیلمنامه نویسی است. با توصیف دقیق مکان، زمان، نورپردازی، دکور، شخصیتها و جزئیات حسی، نویسنده میتواند تصویری واضح و زنده از صحنه در ذهن خواننده ایجاد کند. توصیف صحنه به کارگردان برای درک بهتر و تجسم صحنهها، کمک شایانی میکند.
در این میان، رعایت چند نکته ضروری است. نخست آنکه توصیف صحنه باید همچون نقاشیای چشمنواز، کوتاه باشد و با کمترین کلمات، بیشترین تاثیر را بر خواننده بگذارد. از توصیفهای طولانی و خستهکننده که ریتم داستان را کند میکنند، باید پرهیز کرد. توصیفهای کوتاه و دقیق در مورد مکان، زمان و اتفاقات اصلی هر صحنه، کلید موفقیت یک فیلمنامهی خوب است. همچنین، بهتر است از واردشدن به جزئیات فنی مانند نحوه قرارگیری دوربین یا تنظیمات نور و صدا خودداری شود، زیرا این موارد به عهدة کارگردان است.
قالببندی فیلمنامه، یک استاندارد مشخص است که بهمنظور تسهیل خوانایی و درک بهتر متن توسط عوامل تولید، از جمله کارگردان، بازیگران و سایر اعضای تیم تولید، به کار میرود. این قالببندی شامل عناصر بصری مشخصی مانند حروف بزرگ برای اسامی شخصیتها، استفاده از حاشیههای استاندارد و جداسازی بخشهای مختلف فیلمنامه است. رعایت دقیق این قالببندی، به همه افرادی که درگیر پروسه تولید هستند، کمک میکند تا بهراحتی و با سرعت به اطلاعات موردنیاز خود دست پیدا کنند و به طور مؤثر با هم همکاری داشته باشند. در واقع، فیلمنامهای که دارای یک قالببندی استاندارد باشد، اولین قدم برای تبدیل یک ایده به یک فیلم موفق است. قالب بندی صحیح آخرین اصل از اصول فیلمنامه نویسی است.
سخن پایانی
با درک این پنج اصل از اصول فیلمنامهنویسی، میتوان به بررسی عمیقتر نگارش فیلمنامه پرداخت.