نمایشنامه نویسی هنر خلق یک متن قابل اجرا است که در یک صحنه به نمایش گذاشته میشود. این هنر، شامل خلق شخصیتها، موقعیتها، گفتگوها و صحنهها است که با هم یک داستان را روایت میکنند. از شناختهشدهترین نمایشنامهنویسان تاریخ میتوان به سوفوکل، شکسپیر، مولیر، افرا بن، هنریک ایبسن، آنتون چخوف، ساموئل بکت، جرج برناردشاو، برتولت برشت و... اشاره کرد.
البته همانطور که میدانید نویسندگی دراماتیک(داستانی-نمایشی) تنها به نمایشنامه نویسی تئاتر محدود نمیشود؛ در مقالات دیگر مجله فرواک به هنر فیلمنامه نویسی نیز به صورت تخصصی پرداختهایم.
برای نمایشنامه نویسی همیشه باید یک سوژه باشد که با توجه به آن بتوان شروع به نوشتن کرد. میتوان گفت که سوژهیابی سختترین مرحله است. راهکارهایی برای سادهتر شدن این مرحله وجود دارد. برای مثال شما میتوانید یک لیستی برای خود تهیه کنید و همیشه و همه جا آن را همراه خود داشته باشید؛ به اتفاقات روزمره سادهای که دیگران به راحتی از کنار آنها میگذرند با دید متفاوتی نگاه و ایدهپردازی کنید. البته در ادامه به طور مفصلتر به مبحث سوژهیابی خواهیم پرداخت.
مرحله بعدی در نوشتن یک نمایشنامه، پرداختن به طرح اولیه، یا در اصطلاح شاخ و برگ دادن به سوژه است. به طور ساده شما باید سه مرحله را در نظر بگیرید و طبق این مراحل پیش بروید. شروع، اوج، پایان
موارد بسیار دیگری در اصول نمایشنامه نویسی مانند ( پیرنگ، شخصیتپردازی، طراحی صحنه، دیالوگ نویسی، اصول نگارشی و… ) هستند که برای یادگیری و آشنایی بهتر میتوانید به دیگر مقالههای این دستهبندی در مجله فرواک مراجعه فرمایید.
در نمایشنامه نویسی، سبک، به شیوههایی گفته میشود که یک نمایشنامه نویس از آن برای بیان داستان و شخصیتهای خود استفاده میکند. سبک، میتواند در زمینههای مختلفی مانند زبان، ساختار و مفاهیم نمایشنامه نشان داده شود.
برخی از انواع سبک های رایج در نمایشنامه نویسی :
مثل نمایشنامه "باغ وحش شیشهای" اثر تِنِسی ویلیامز
مثل نمایشنامه "توپ و زنبور" اثر آندره برتون
مثل نمایشنامه "گوریل پشمالو" اثر یوجین اونیل
مثل نمایشنامه "در انتظار گودو" اثر ساموئل بکت
مثل نمایشنامه "مرغ دریایی" اثر آنتوان چخوف
مثل نمایشنامه "آرم ، ادم است" اثر برتولت برشت
مثل نمایشنامه "خانه عروسک" اثر هنریک ایبسن
مثل نمایشنامه "خرس" اثر آنوان چخوف
مثل نمایشنامه "دکتر فاستوس" اثر کریستوفر مارلو
مثل نمایشنامه "عروسک شکسته" اثر هنریک ایبسن
مثل نمایشنامه "قلبی از گاز" اثر تریتسان تزارا
پیدا کردن سوژه همواره چالشی برای نویسندگان بوده است. خیلی از اوقات، نویسندگان، سوژه خود را در شرایطی که انتظار آن را نداشتهاند پیدا کردهاند. برای مثال استفن کینگ برای نوشتن داستانهایش از رویاهایش الهام میگیرد. تالکین هنگام تصحیح برگه دانشجوهایش طرح اولیه هابیت را نوشت و رولینگ در صحنههایی از توهم، اولین تصاویر ذهنیاش از هری پاتر را دید.
پس سوژه ممکن است که در هر زمانی به سراغ نویسنده برود اما همیشه هم نمیتوان به صورت منفعل در انتظار منبع الهام نشست. گاهی نویسنده، خود باید دست به کار شود و به دنبال سوژه برای نوشتن بگردد. برای این کار اولین سوالی که او باید به آن پاسخ دهد این است که چرا مینویسد؟ البته اغلب اوقات جواب این سوال چیز مشخصی نیست. نویسنده، ماجراجویی است که در تاریکی به سمت ناشناخته قدم بر میدارد. با این حال فکر کردن به این سوال، او را در جهتی که باید سوق میدهد. سوژه برای او حکم چراغی را خواهد داشت که نور به مسیر تاریکش میآورد.
دنیای هنر و نویسندگی همیشه متر و معیار مشخصی ندارد و نمیتوان باید و نبایدی برای آن تعیین کرد. با این حال، راههای مطمئن و شناخته شدهای وجود دارند که هم نویسندگان تازهکار و هم باتجربه، میتوانند از آنها استفاده کنند.
اولین راهی که در دسترس نویسندگان قرار دارد، رفرنسها و منابعی است که وجود دارند. برای مثال بخش زیادی از ادبیات نمایشی غرب به اساطیر یونانی یا انجیل برمیگردد. این نوع از منابعی که فرهنگ جامعه غربی با آن گره خورده و آثار ادبی بزرگ جهان، مکانهایی برای جستجوی سوژه هستند؛ میتوان از این داستانها در نمایشنامه استفاده کرد، آنها را با دیدگاه منطبق بر زمان و فرهنگ جامعه خود بازگویی نمود یا حتی سوال مطرح کرد و به چالششان کشید! این روش از ابتدای نمایشنامه نویسی بین نویسندگان مرسوم بوده است. سوفوکل در نمایشنامههایش افسانه الکترا یا آنتیگونه را بازگویی کرده، شکسپیر نیز در نوشتن نمایشنامههایش، هم از شخصیتهای اسطورهای و هم نمادهای مسیحی استفاده کرده است.
نگرانی که در اینجا ممکن است پیش بیاید، ترس از کلیشه نویسی است. بر خلاف چیزی که اکثر مردم میپندارند، کلیشهها همیشه بد نیستند یا همیشه معنی ضعیف بودن اثر را نمیدهند. علاوه بر آن، خیلی وقتها کلیشه نوشتن اجتناب ناپذیر است. زمانی که نویسنده از دغدغههای انسانی که در طول تاریخ، همواره نگرانی بشر بودهاند حرف میزند؛ وقتی که برای مثال، از عشق بین دو شخصیت یا خیانت یکی به دیگری مینویسد، این طبیعی است که کلیشه و تکرار به خصوص در سوژه پیش بیاید.
منبع دیگری که برای پیدا کردن سوژه میتوانیم به آن مراجعه کنیم، دنیای اطرافمان است. بطن جامعه و زندگی مردم عادی بهترین داستانها را برای نوشتن به دستمان میرسانند. البته نکتهای که در این روش باید به آن دقت کنیم آن است که نمایشنامه، پالایش شده آن چیزی است که در جهان اطراف وجود دارد. برای مثال، دیالوگهای یک نمایشنامه همیشه هدفمندتر و جهتدارتر از گفتوگوهای روزمره هستند.
به صورت کلی، نمیتوان تنها به یکی از این راهها برای سوژهیابی اکتفا کرد. به تعداد نویسندگان جهان، راه برای سوژهیابی وجود دارد. شما میتوانید با دقت به دنیای اطراف یا الهام گرفتن از آثار گذشتگان یا راههای خلاقانه دیگر، سوژه خود را پیدا کرده و شروع به نوشتن کنید.
دراماتورژی از کلمه یونانی «dramatourgía» گرفته شده است؛ معنای آن به اتفاقات یک نمایشنامه و داستان آن اشاره دارد. دراماتورژی مبحثی ارزشمند در حوزههای هنری به ویژه تئاتر است که همچون پلی بین دنیای داستانی و واقعیت قرار گرفته و آنها را بهم مرتبط میکند. درواقع کار اصلی دراماتورژ در نمایشنامه نویسی این است که بعد از خواندن دقیق متن و تحلیل و بررسی داستان، کمک کند تا داستان به هدف اصلی خود نزدیکتر شود. دراماتورژ باید پرسشگر خوبی باشد. بعد از خواندن متن از گروه هنری بپرسد، دقیقا چه اهدافی دارند؟ چه انتظاراتی دارند؟ حرف و پیام اصلی کار را چه میدانند؟ بعد به آنها کمک کند تا فاصله میان متن و هدفشان را کم کنند. بخش زیادی از کار دراماتورژ تحقیق، مطالعه و پژوهش است.
در بخشهای مختلف پروژه تئاتر، از نوشتن تا اجرای صحنه، تمام عوامل باید کمی از دراماتورژی بدانند. تنها در این صورت میتوان داستان منسجمی را نمایش داد؛ اما حضور متخصصی که از ابتدا تا انتهای کار به هدف و انسجام داستان توجه کند، از نیازهای اصلی میباشد. دراماتورژ با در نظر داشتن قوانین و قواعد هنری و وضعیت فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی، کار را در جهتی که باید، هدایت میکند. درواقع اگر تیم هنری را به مسافران قطار تشبیه کنیم، این دراماتورژ است که به آنها میگوید اصلاً مقصدشان ارزش رسیدن دارد یا نه؟ بهتر است از چه مسیری حرکت کنند تا به مقصد اصلی برسند؟ در کدام ایستگاهها پیاده شوند یا استراحت کنند؟ و...
مطالعات گسترده در حوزههای اجتماعی و انسانی از نیازهای روزمره این کار است. چراکه جامعهشناسی و بررسی ارتباط انسانها از مهمترین پیشنیازهای یک دراماتورژ است. علاوه بر این باید آشنایی کاملی با ادبیات، نحوه تحلیل یک داستان، قواعد ادبی، مباحث تاریخی، تئاتر و نمایشنامه نویسی داشته باشد.
سخن آخر
ما قصد داشتیم تا با سفر کوتاهی به دنیای نمایشنامه نویسی، کمی با مباحث مربوط به این رشته آشنا شویم. به مراحل کار یک نویسنده و نحوه سوژهیابی پرداختیم. از سبکهای مختلف هنری و دراماتورژی نیز صحبت کردیم. به یاد داشته باشید که مباحث مربوط به این حوزه بسیار گسترده است و همواره نویسندگان مختلف روشهای بسیار متفاوتی ازهم داشتهاند. در صورت علاقهمندی به مطالعه بیشتر، میتوانید به مقالات دیگر مجله فرواک در دستهبندی نمایشنامه نویسی مراجعه کنید.