اگر میخواهید یکی از شاهکارهای ادبیات جهان را به شیوهای نو و اینبار بر روی صحنه تماشا کنید، اجرای تئاتر «برادران کارامازوف» به کارگردانی اشکان خیلنژاد میتواند بهترین انتخاب برای شما باشد. این نمایش که از ۸ دیماه ۱۴۰۳ در تماشاخانه ایرانشهر، سالن استاد سمندریان به روی صحنه میرود، اثری فراتر از یک اقتباس ساده است. این اجرا، فراتر از روایت آشنای رمان، خود را به اثر داستایفسکی محدود نمیکند. در عین حفظ شخصیتها و روابط میان آنها، به سراغ موقعیتها و زمینههای گوناگونی میرود: یک عکس، یک نقاشی، یک فیلم، یک جستار، یک شعر، یا حتی لحظاتی از زندگی واقعی اجراگران.
در خلاصهی این نمایش آمده:
خلاصه: داستان حول محور خانوادهی کارامازوف در روسیه میگذرد. دیمیتری با پدرش فیودور اختلافات مالی جدی دارد. پدر به قتل میرسد، و همهی شهر دیمیتری را مجرم میپندارند و در دادگاه علیه او شهادت میدهند. در طول داستان، ما با زندهگی سه فرزند دیگر خانوادهی کارامازوف هم آشنا میشَویم: آلیوشا (راهب)، ایوان (تحصیلکرده)، و اسمردیاکوف (آشپز) که هر یک به نحوی در این بهمریختگی نقش دارند.
لازم است در همین ابتدا شما را با یک نکتهی عجیب و هیجان انگیز آشنا کنیم. نمایش برادران کارامازوف، با احتساب یک استراحت 25 دقیقهای و یک اسراحت 5 دقیقهای، در 6 ساعت اجرا میشود.
«برادران کارامازوف» یکی از معروفترین آثار داستایفسکی است؛ داستانی که به پیچیدگیهای روان انسان و روابط خانوادگی میپردازد. قصه، حول فیودور کارامازوف و پسرانش دیمیتری، آلیوشا، ایوان و اسمردیاکوف رقم میخورد. فیودور، پدری خودخواه و بیمسئولیت است که رابطهای پرتنش با پسرانش دارد. اختلاف دیمیتری و فیودور بر سر ارثیه، به یک فاجعه ختم میشود: قتل پدر. حال، سوال اصلی این است که چه کسی مسئول این قتل است؟ در دل این روایت، فلسفه، ایمان و اخلاق با یکدیگر درگیر میشوند.
در ادامه چند سطر از جملات اثرگذار کتاب برادران کارامازوف را میخوانیم:
«عاشقشدن معنیاش دوستداشتن نیست. آدم میتواند عاشق کسی شود و درعینحال از او متنفر باشد. این حرف را بهخاطر داشته باش!»
«بیشتر وقتها آدمها، حتی بدکاران و جانیها، سادهلوحتر و صاف و سادهتر از آنچه هستند که ما تصور میکنیم»
«دوزخ چگونه جایی است؟ و پاسخ میدهم: جایی که درد و رنج دوستنداشتن وجود داشته باشد.»
نمایش «برادران کارامازوف» تاکنون بازخوردهای متفاوتی از سوی تماشاگران دریافت کرده است. برخی از مخاطبان اجرای این نمایش را تحسین کردهاند و آن را یکی از نوآورانهترین آثار اشکان خیلنژاد دانستهاند، در حالی که عدهای نیز به نقاط ضعف آن اشاره کردهاند. این دوگانگی، خود نشاندهنده پیچیدگی این اثر است. در ادامه به برخی از نظرات و تحلیلها میپردازیم:
نقاط قوت:
یکی از نکات برجستهای که مخاطبان به آن اشاره کردهاند، رویکرد خلاقانه کارگردان در استفاده از عناصر مختلف نمایشی است. در این اجرا، بازیگران صرفاً به دیالوگگویی محدود نیستند؛ بلکه با استفاده از حرکات بدن، آواز و حتی عناصر چندرسانهای همچون ویدیو و موسیقی، داستان را به شکل جدیدی روایت میکنند. بهگفته یکی از تماشاگران:
«احساس میکردم در یک موزه زنده هستم؛ هر لحظه تصویری تازه و جذاب میدیدم. این نمایش تنها یک داستان نیست، بلکه یک تجربه حسی است.»
همچنین، استفاده از شعر و جستارهای فلسفی در دل اجرا، عمق بیشتری به آن بخشیده است. مخاطبانی که با آثار فلسفی داستایفسکی آشنایی دارند، از این بُعد استقبال زیادی کردهاند.
توانایی بازیگران در برقراری ارتباط عاطفی با مخاطبان نیز از چشم تیزبین تماشاگران دور نماند. مهرداد بابایی، که علاوه بر بازیگری، مربی آواز نیز هست، در لحظاتی از اجرا با صدای خود فضای سالن را تسخیر میکند. همچنین، شکیبا بهرامیان با حرکات موزون و قدرت بدنی، صحنههایی خلق میکند که فراتر از کلمات است.
تماشاگران از تعامل بازیگران با یکدیگر و هماهنگی آنها در خلق صحنههای پیچیده داستانی تمجید کردهاند؛ که این هماهنگی نشاندهنده تمرینهای مداوم و حرفهای تیم اجرایی است.
نقاط ضعف:
این نمایش برای همه تماشاگران خوشایند نبوده است. برخی از مخاطبان، پیچیدگی اجرای چندلایه را نقد کردهاند. بهگفته یکی از بینندگان:
«گرچه از نظر بصری فوقالعاده بود، اما درک کامل داستان برای من دشوار شد. شاید لازم بود بیشتر به روایت داستانی توجه شود تا فرم هنری.»
همچنین، مدت زمان طولانی نمایش (۶ ساعت) یکی از چالشهای اصلی برای برخی مخاطبان بوده است. اگرچه زمانهای استراحت در نظر گرفته شده، اما برخی از تماشاگران این مدت زمان را خستهکننده دانستهاند. یکی از نقدها به این موضوع اشاره داشت:
«تجربه جالبی بود، اما طولانی بودن اجرا باعث شد بخشهایی از آن را از دست بدهم. ایکاش کمی کوتاهتر بود.»
با این حال، نکتهای که در اکثر نظرات مشترک است، تأثیر عمیق احساسی و فکری نمایش بر تماشاگران است. بسیاری از مخاطبان اذعان داشتهاند که این اجرا آنها را به تأمل واداشته است. داستان خانواده کارامازوف، با تمام پیچیدگیهای فلسفی و اخلاقیاش، در قالبی تازه به تصویر کشیده شده و همین امر باعث شده تا هر مخاطب به شیوهای متفاوت با آن ارتباط برقرار کند. یکی از مخاطبان در این باره نوشته است:
«این نمایش من را وادار کرد تا به روابط خانوادگی خودم فکر کنم. همچنین، پرسشهای عمیقی در مورد اخلاق و مسئولیت برایم ایجاد شد که همچنان ذهنم را درگیر کرده است.».
نویسنده: سارا فرخنده طینت فرد
نظرات کاربران